امیرطاهاامیرطاها، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

قصر خاطرات امیرطاها

امیرطاها تو اولین فصل سال 1393

امیرطاهای عزیزم، شیشه عمر من؛ سلام گلم امروز که 28ام فروردین سال 1393 هست، شما 69 روزه هستی ساعت 10 صبحه و شما کنارم آروم گرفتی خوابیدی (البته وقت شیر خوردنته و همه ش وول میخوری تا بیدار شی) قبل از گذاشتن عکس میخوام کمی درباره این 69 روز گذشته بگم اول از همه بگم که دلم میخواد زود زود بزرگ نشی مامانی! برای اینکه میخوام نهایت لذت رو از کوچولو بودنت ببرم مخصوصا که تا 45 روز بعد از به دنیا اومدنت نتونستم به خاطر باز شدن بخیه هام بغلت کنم و کمی حسرت روزای اول به دنیا اومدنت تو دلم هست ولی به جاش الان تا دلت بخواد بغلت میکنم، میبوسمت، و قربون صدقه ت میرم حالا بماند که هنوز کمرم خوب نشده و گاهی چنان قفل میکنه که حتی نمیتونم خم بشم و...
28 فروردين 1393

40 روز تموم شد

امیرطاهای عزیز دل مامان بالاخره امروز بهم یه ساعتی وقت دادی تا وبلاگت رو آپدیت کنم آخه از بس تمام وقتم رو گرفتی که دیگه برا هیچ کاری فرصت ندارم، حتی خوابیدن برای همین همیشه ی خدا خسته م ولی هربار که بغلت میکنم خداروشکر میکنم به خاطر نعمتی که بهمون داده امروز 47 روزه هستی ولی هنوز زیاد نمیخندی من و بابایی کلی تلاش میکنیم تا یه کوچولو بخندی وقتی میخندی انگار دنیا رو به من و بابایی میدن پس خواهش میکنم قول بده زود زود برامون بخندی و اما بریم سراغ عکسهای این چند روز   این عکس، روز دهم به دنیا اومدنت گرفته شده بابابزرگِ مامان خانومی اومده خونه مون تا اذان و اقامه بخونه تو گوشت   تو بغل نیما خوابیدی و نیما کو...
7 فروردين 1393
1